پزشکان در زندگی حرفه ای خود نیازمند کسب سه نوع مهارت هستند:
۱- مهارت های ذهنی یا شناختی:
Mental skills
Cognitive skills
Intellectual skills
۲- مهارت های ارتباطی:
Communication skills
Interpersonal relations skills
Interviewing skills
Affective skills
۳- مهارت های عملی:
Practical skills
Psychomotor skills
Sensory-motor skills
مهارت های ذهنی، همان مهرت های استفاده از دانش، تجربیات و اندیشیدن است.
نمونه هایی از مهارت های ذهنی در پزشکی عبارتند از: تفسیر انواع آزمایشات تشخیصی نظیر ازمایش خون، ادرار، مایعات نخاعی، مفصلی، صفاتی، جنبی و پریکارد، خلط، سرولوژی و غیره. تفسیر انواع ABG, ENG, NCV, EEG, EKG, Immaging ، اسپیرومتری و تفسیر انواع منحنی تب، استدلال بالینی(Clinical Reasoning) ، درخواست آزمایش، نقد پرونده های پزشکی، تشخیص افتراقی بیماری ها، طراحی Plan درمانی، Medication، قضاوت و تصمیم گیری بالینی، Ordering، تجویز (Prescribing)، حل مسئله (Problem Solving)، مقایسات بالینی، حدس Prognosis بیماری.
مهارت های نگرشی و ارتباطی مهارت های هستند که با علایق، باورها، نگرش ها، احساسات، شخصیت، منش، اخلاقیات و ارزش ها سر وکار دارند.نمونه هایی از مهارتهای ارتباطی عبارتند از:
برقراری ارتباط مناسب با بیماران، همراهان بیمار و همکاران- احترام گذاشتن و دفاع از حقوق بیماران ( حق آگاهی- حق انتخاب- حق سلامت و حیات- حق تصمیم گیری و…). پی گیری (follow up) بیماران، کمک به بیماران و توجه به هیجانات آنها.
مهارت های عملی، مهارت هایی هستند که انجام انها نیازمند هماهنگی دقیق مغز با سلولهای حسی و حرکتی است.
نمونه هایی از مهارت های عملی در پزشکی عبارتند از:
معاینه بیمارانف جایگذاری لوله بینی معده ای، لوله ادراری، لوله تراشه و لوله سینه، انجام انواع تزریقات، بخیه زدن، پونکسیون مایعات نخاعی، صفاقی، جنینی، پریکاردی، مفلی، آندوسکوپی و ده ها مهارت عملی تشخیصی- درمانی دیگر.
از بین مهارت های فوق، مهارت های عملی از اهمیت ویژه ای برخوردارند که با توجه به این که در کتاب حاضر به این مهارت ها پرداخته شده، در این مجال، به چگونگی تکامل تدریجی این گونه مهارت ها می پردازیم تا خواننده با اطلاعات بیشتری به فراگیری نیازهای خود بپردازد.
تکامل تدریجی یک مهارت عملی:
یک مهارت عملی می تواند در یک فرد، از یک تقلید ساده و اجرای ناشیانه ان مهارت، تا انجام ماهرانه آن و حتی خلق یک شیوه جدید برای انجام آن، به ارامی تکامل پیدا کند. این تکامل تدریجی پیش نیازهایی دارد و مراحلی را طی می کند که در زیر به شرح آن می پردازیم:
- ادراک یا شم(Perception) :
برای انجام هر مهارت عملی، باید توانائی های جسمی و روانی، همچنین شم لازم برای انجام آن کار در فرد وجود داشته باشد. به عبارت دیگر لازم است فراگیرنده قدرت تشخیص و تمیز، توانائی های شنوایی، بینایی، بویایی، چشایی، لامسه و توانائی های حرکتی لازم را برای انجام آن کار را دارا باشد.
مثلاً فردی ک فاقد عضو شنوایی سالم است، از شنیدن صداهای اضافی در قلب و ریه محروم است، فرد مبتلا به اختلالات بینایی کارهای ظریف را نمی تواند انجام دهد و یا شخصی که مبتلا به ضایعات حرکتی است، قادر به انجام برخی اعمال نیست. لذا Prerception پیش نیاز انجام هرگونه مهارت عملی است. البته همیشه استثاناها وجود وجود دارند ولی قاعده نیستند
- آماده سازی (Set) :
برای انجام مهارت های عملی، باید شرایط انجام کار از هر لحاظ فراهم باشد. آمادگی ذهنی (Mental Readines) ، آمادگی های فیزیکی و آمادگی های عاطفی- روانی (Emotional Set) برای انجام مهار ت های عملی ضروری هستند. به عبارت دیگر فرد عامل باید از تمامی فرآیند انجام کار شناخت کافی داشته باشد. از آن کار خوشش بیاید و انگیزه های لازم را برای انجام آن عمل داشته باشد. شرایط لازم برای انجام آن عمل را تدارک ببیند، وسایل را آماده و جای گذاری کند و موقعیت (Position) خود و بیمار را جهت انجام آن کار تنظیم نماید. مثلاً برای انجام بذل مایع نخاعی، فرد عامل باید از نحوه انجام کار، اندیکاسیون ها و عوارض آن اطلاعات کافی داشته باشد، از انجام L.P نظیرشان استریل، سوزن مخصوص با توجه به سن و جثه بیمار، پنس، وسایل عفونت زدایی محل، لوله آزمایشات و غیره را آماده کند و ضمن آماده سازی روانی بیمار و همراهان وی، با استفاده از یک فرد کمکی موقعیت بیمار را بر روی تخت، همچنین موقعیت خود را در کنار تخت تنظیم نموده، پس از تعیین محل فرو بردن سوزن و تنظیم شیب نوک سوزن، همه شرایط را برای انجام آن عمل آماده نماید.
- پاسخ هدایت شده (Guide response) :
افعالی نظیر تقلید کردن، نسخه برداری و دیدن و تکرار کردن عین یک عمل را Guide Response گویند. در این مرحله، فراگیرنده نیاز به الگو دارد. استاد به عنوان مدل، عملی انجام می دهد و مراحل ان عمل قدم به قدم با Demonstration به فراگیرنده می آموزد و فراگیرنده می تواند با مشاهده دقیق آن عمل و الگو برداری از آن، تحت نظارت استاد، یا با آزمون و خطا عین آن عمل را دوباره انجام دهد. این کار درست انجام شده یا خیر، باید یا توسط استاد مشخص شود یا با معیارهای مناسبی مورد ارزیابی قرار گیرد.
در این مرحله استاد چه خود بخواهد یا نخواهد، برای دانشجو به عنوان الگو خواهد بود و در دانشجو نفوذ خواهد داشت. لذا استاد باید با رفتار الگویی خود، پله به پله دانشجو را در معرض تجربه قرار دهد.
با تجربه کردن (Experience) ، یادگیری بهتر صورت می گیرد. گانیه( ۱۹۷۰) در رابطه با تجربه مثالی اورده است. او می گوید: کودک پیش از یادگیری بستن بند کفشهایش قادر به انجام این کار نیست، یا شاید تنها بخشی از این کار را بلد است. برای اینکه این کار را به او یاد داده شود، می توان با ارائه یک محرک مثل اموزش پدر و مادر، یا ارائه یک تصویر یا فیلم که در ان بستن بند کفش به درستی نشان داده شده یا محرک آموزشی دیگر، کودک را در معرض کسب تجربه قرار داد.